با عرض سلام خدمت شما
از این به بعد مطالب این وبلاگ را در سرور جدید با امکانات بیشتر دنبال کنید.
استادی جعبه ای بزرگ پر از مواد غذایی و سکه و طلا را به خانه زنی با چندین بچه قد و نیم قد برد . زن خانه وقتی بسته های غذا و پول را دید شروع کرد به بد گویی از همسرش و گفت : «ای کاش همه مثل شما اهل معرفت و جوانمردی بودند . شوهر من آهنگری بود که از روی بی عقلی دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگری از دست داد و مدتی پس از سوختگی علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود . وقتی هنوز مریض و بیمار بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولی به جای اینکه دوباره سر کار آهنگری برود میگفت که دیگر با این بدنش چنین کاری از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگری برود . من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمیخورد برادرانم را صدا کردم و با کمک آنها او را از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافی او را تحمل نکنیم . با رفتن او ، بقیه هم وقتی فهمیدند وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بسته های غذا و پول را برایمان آوردید ، ما به شدت به آنها نیاز داشتیم . ای کاش همه انسانها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!» استاد تبسمی کرد و گفت:«حقیقتش من این بسته ها را نفرستادم . یک فروشنده دوره گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست که اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب است یا نه!!؟همین!
استاد این را گفت واز زن خداحافظی کرد تا برود . در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد :
راستی یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده سوخته بود.
روز قیامت بود . همه فرشتگان در بارگاه خدای بزرگ حاضر شده بودند . روزی پر ابهت . صفوف فرشتگان ، دفتر اعمال و درجه بزرگان ! هر کس پیش می آمد و در حضور عدل الهی ، ارزش و قدر خود را می نمایاند ... و به فراخورشان و ارزش خود در جایی نزدیک یا دورمستقر میشد ... همه اشیا ، نباتات ، حیوانات ، انسانها و عقول مجرده پیش می آمدند و ارزش خویش را عرضه میکردند . مورچه آمد از پشتکار خود گفت و در جایی نشست . پرنده آمد و از زیبایی خود گفت و از نغمه های دلنشین خود سرود و در جایی مستقر شد . سگ آمد و از وفای خود گفت و گربه آمد و از هوش و منش خود گفت . غزال آمد از زیبایی چشم و پوست خود گفت . خروس آمد از زیبایی تاج و یال و کوپال خود گفت . طاووس آمد از زیبایی پرهای خود گفت ... هر کس در شان خود گفت و در مکان خود مستقر شد . گل آمد از زیبایی و بوی مست کننده خود شمه ای گفت . درخت آمد و از سایه خود و میوه های خود گفت . انسانها آمدند ، آدم آمد ، حوا آمد و گذشته های دور و دراز قصه ها گفتند . لذت اولیه را برشمردند و به خطای اولیه اعتراف کردند ، خدای را سجده نمودند و در جای خود قرار گرفتند . آدم های دیگر هم همه آمدند و گفتند و در جای خود نشستند.
فرشتگان آمدند ، هر یک از عبادات و تقرب خود سخن گفتند و در جای خود نشستند . چه دنیایی بود و چه غوغایی ، چه وسعتی بود و چه قانونی.
آنگاه عقل آمد ، از درخشش آن چشمها خیره شد ، از ابهت آن مغزها به خضوع درآمدند . پدیده عقل ، تمام مصانع آن از علم و صنعت و تمام احتیاجات بشری و دانش و غیره او را سجده کردند ، عقل هم چون خورشید تابان ، در وسط عالم بر کرسی اعلایی فونشست.
مدتی گذشت ، سکوت بر همه مستولی شد ، نسیم ملایمی از رایحه بهشت وزیدن گرفت ، ترانه ای دلنشین فضا را پر کرد و همه موجودات به زبان خود خدای را تسبیح کردند.
باز هم مدتی گذشت . ندایی از جانب خدای ، عالیترین پدیده خلقت را بشارت داد ، همه ساکت شدند ، ولوله افتاد ، نوری از جانب خدای تجلی کرد و «دل» هم چون فرستاده خاص خدای بر زمین نازل شد . همه او را سجده کردند جر عقل که ادعای برتری نمود!
یکباره رعد و برق شد ، زمین و آسمان به لرزه درآمدند ، ندایی از جانب خدای نارل شد و به عقل نهیب زد که ساکت شو و گفت که تمام خلقت را فقط به خاطر «دل» خلق کردم . اگر دل را از جهان بگیریم ، زندگی و حیات خاموش میشود ، اگر عشق را از جهان بردارم همه ذرات وجود متلاشی میگردد.
از این پس ، دل فقط مامن خدای بزرگ شد و عشق ، یعنی پدیده آن هدف حیات گردید.
عشق خورشید تابانی ست که ظلمت کده جهان را روشن میکند و آدمی را به خدای میرساند . عشق غایت آرزوی انسان است . بقیه زندگی فقط محملی برای تجلی عشق است.
مقدمه : اعماق بینهایتی که برای فضا و جهان پیرامون خود شناخته ایم ، تا کنون و طی قرون و اعصار برخی از هوشمندترین مغزها و بزرگترین دانشمندان جهان را به خود اختصاص داده است . اما هرچه بیشتر کاوش میکنیم بیشتر به این نکته پی می بریم که هیچ نمی دانیم و پرسشهای گوناگون ذهن ما را فرا میگیرد در طی این گفتار به اساسی ترین پرسش ها در مورد جهان هستی می پردازیم که به پرسشهای ده گانه مشهور شده اند . برای اطلاع از جزییات بر روی هر یک کلیک کنید :
1-تئوری انفجار بزرگ که در واقع اولین گام در پیدایش جهان فرض شده ، خود از کجا و به چه صورت آغاز شده است؟
2- آیا تئوری واحدی برای همه چیز وجود دارد؟
3-آیا جهان از نخ ساخته شده است؟
4-فضای سیاه چیست و از چه ساخته شده است؟
5-چند بعد یا ابهاد در جهان هستی وجود دارد؟
6-کهکشانها چگونه شکل گرفته اند؟
7-چرا سیاره ها و کهکشانها با سرعت زیاد در حال افزایش اند؟
8-شکل جهان چگونه است؟
9-تا چه میزان امکان حضور زندگی ذر کرات دیگر وجود دارد؟
10-سرانجام جهان هستی چگونه پایان می یابد؟
توجه : برای آگاهی از بروزرسانی وبلاگ در خبرنامه عضو شوید . مرا از نظرات خود مطلع سازید.
برای تبادل لینک ، در قسمت نظرات پیام بگذارید و لینک مرا در وبلاگ خود بگذارید تا من نیز این کار را انجام دهم.
باتشکر از توجه شما عزیزان
قبل از پیدایش توام با انفجار عظیم جهان در سیزده میلیارد سال پیش ، جهان به همان سیاره قوی خود یک مجموعه مرکزی بسیار پرحجم و با حرارت بوده که همه آن درون یک هسته مرکزی به اندازه یک اتم و حتی کوچکتر جمع بوده است . همچنین در شرایط و اوضاع احوال اغراق آمیزی ، قوه جاذبه و دو عامل اصلی دیگر یعنی نیروی هسته ای (قوی و ضعیف) و همچنین الکترومغناطیس به گونه کاملا ناشناخته و غیر منتظره ای عمل کرده و در حالیکه مجموعا یک نیروی عظیم و خارق العاده را به وجود آورده بودند ، بر اثر انرژی ایجاد شده توسط مجموعه این نیروها ، انفجاری عظیم و غیر قابل اندازه گیری رخ داد که هر تکه ای را به گوشه ای پرتاب کرد که در نتیجه جهان و ستارگان به وجود آمدند . حال به غیر از این تئوری ، هر راه دیگری برای پیدایش جهان راکه در ذهن حلاجی کنیم خود را قادر به ایجاد یک روند منطقی نمی یابیم . ضمن آنکه در بررسی Big Bang هم در پیدا کردن دلایل واقعی و قطعی چندان موفقیتی را بشر به دست نیاورده است.
توجه : برای آگاهی از بروزرسانی وبلاگ در خبرنامه عضو شوید . مرا از نظرات خود مطلع سازید.
برای تبادل لینک ، در قسمت نظرات پیام بگذارید و لینک مرا در وبلاگ خود بگذارید تا من نیز این کار را انجام دهم.
باتشکر از توجه شما عزیزان